سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مصاحبت با شریران، شرّ نصیب [انسان] می کند، همان گونه که باد، بر اثر گذر از جای متعفّن، بد بو می شود . [امام علی علیه السلام]
به خدا شهدا هنوز زنده اند!
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» احمد من بودم

 

دسته ما معروف شده بود به دسته پیچ و مهره ای ها ! تنها آدم سالم و اوراقی نشده ، من بودم که تازه کار بودم و بار دوم بود که به جبهه آمده بودم. دیگران یک جای سالم در بدن نداشتند . یکی دست نداشت ، آن یکی پایش مصنوعی بود و سومی نصف روده هایش رفته بود و چهارمی با یک کلیه و نصف کبد به زندگانی ادامه می داد و ...

   یک بار به شوخی نشستیم و داشته هایمان (جز من) را روی هم گذاشتیم و دو تا آدم سالم و حسابی و کامل از میانمان بیرون آمد! دست، پا، کبد، چشم، دهان و دندان مجروح و درب و داغون کم نداشتیم. خلاصه کلام، جنسمان جور بود.

   یکی از بچه ها که هر وقت دست و پایش را تکان می داد،  انگار لوله هایش زنگ زده و ریزش داشته باشد، اعضا و جوارحش صدا می کرد، با نصفه زبانی که برایش مانده بود گفت:« غصه نخورید ، این دفعه که رفتیم عملیات از تو کشته های دشمن یک دو جین لوازم یدکی مانند چشم و گوش و کبد و کلیه می آوریم ، یا دو سه تا عراقی چاق و چله پیدا می کنیم و می آوریم عقب و برادرانه بین خودمان تقسیم می کنیم تا هر کس کم و کسری داشت ، بردارد. علی ، تو به دو سه متر روده ات می رسی. اصغر ، تو سه بند انگشت دست راستت جور می شود. ابراهیم ، تو کلیه دار می شوی و احمد جان ؛ واسه تو هم یک مغز صفر کیلومتر کنار می گذاریم. شاید به کارت آمد! » همه خندیدند جز من . آخر «احمد» من بودم

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فاطمه گودرزی ( پنج شنبه 86/3/10 :: ساعت 11:1 صبح )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شهید حسن صوفی
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 11
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 49097
» درباره من

به خدا شهدا هنوز زنده اند!
فاطمه گودرزی
آه آه از دست ِ صرّافان ِ گوهر ناشناس هر زمان خرمهره را با دُرّ برابر می کنند!

» پیوندهای روزانه

قرار شبانه*برنامه رادیویی رادیو جوان* [199]
[آرشیو(1)]

» آرشیو مطالب
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان






» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب